بی تردید بعد از واکنش هایی که به قتل پزشک انکولوژیست، دکتر پیرزاده صورت گرفت، همگان متوجه شده اند که شکاف های موجود در میان قشرهای مختلف جامعه بسیار جدی تر از آن است که قبلا تصور میشد.مطلبی را که میخوانید فروردین 94 نوشته شده است.در حاشیه پخش سریال طنزی به نام «در حاشیه» که به اعتراضاتی از سوی جامعه پزشکی منجر شد، نکته جالبی وجود داشت که به نظر بسیاری از ما اعضای جامعه پزشکی، مهمتر از خود سریال و برداشتهای متفاوت از آن خود نمایی میکرد. این مسئله طرفداری غیرپزشکها و مخصوصا تحصیل کردگان سایر رشتهها از مضمون این سریال و موضع گیری آن علیه پزشکان بود! فارغ از موضوع این سریال و قضاوت در مورد حقانیت یا بیمورد بودن اعتراض پزشکان نسبت به آن، این موضع گیری جالب در سطح جامعه که از اغلب در قالب حمایت از آزادی بیان، مخالفت با سانسور، آزادی نقد همه اقشار، برابری همه مشاغل و در نهایت با انتقاد از پزشکان به خاطر نازک نارنجی بودن و حساس بودن مطرح میشد، به نظر میرسد نیاز به واکاوی و بررسی دارد!
«من اگر خیلی همت کنم، برای اطبا همان قدر ارزش قایلم که قبیله دماغ پهنهای برنئو برای جادوگرانشان من اینجادوگرهای قرتی از فرنگ برگشته را یک به یک شناختهام. این یکی کلاه {….} زنش را بر سرش دارد. آن دیگری مرفینی است. آن دیگری دواهای مجانی نمونه کمپانیها را به داروخانهها میفروشد. آن دیگری برای هر مرده مشکوکی جواز مرگ در اثر حمله قلبی صادر میکند و آن دیگری…
اصلا اگر قرار بود که اصرار اطبا برملا شود، دیگر دکان هیچ دعانویس و رمالی بسته نمیشد!»
سنگی بر گوری – جلال آل احمد
مطلبی که در بالا نقل شد و عینا نوشته جلال آل احمد است، البته به این معنی نیست که نویسنده فرهیختهای مثل جلال آل احمد با دکترها عداوت و دشمنی دارد. این جملات را جلال آل احمد ِ «بیمار» نوشته است! بیماری که دکترهای زمانش از معالجه عاجز ماندهاند. بیماری که نه تنها پزشکان بلکه جبر روزگار او را ناامید وسرخورده کرده است و احساس میکند که تداوم نسلش به بن بست رسیده است و به سنگی بر گور نیاکانش بدل شده است. حقیقت این است که حتی اگر ما درمانگران در درمان بیمارانمان موفق باشیم، نباید انتظار داشته باشیم که بیمارانمان دوستمان داشته باشند! مراجعین ما دلایل زیادی دارند که مارا دوست نداشته باشند.
هر وقت خود را جای مراجعینم که آنها را «بیمار» خطاب میکنیم قرار میدهم حس ناخوشایند آنها را میتوانم در مورد مراجعه برای درمان مجسم بکنم. مراجعین به خاطر «درد» ی که دارند مراجعه میکنند. اغلب آنها قبلا سالم بودهاند و درد نداشتهاند. سلامتی را حقی مسلم فرض میکردند. مراجعینم تماس میگیرند، وقت میگیرند. برای کار درمانی به مطب من مراجعه میکنند. در اطراف مطب به دنبال پارکینگ میگردند. نفس نفس زنان از پلهها خود را به مطب میرسانند. مینشیدند و انتظار میکشند. بعد زیر دست من تجربیاتی متفاوت که مطمئن هستم به اندازه لم دادن در منزل روی کاناپه و تماشای برنامههای تلوزیون خوشایند نیست، تجربه میکنند. دست آخر هزینه میپردازند و در بهترین حالت سلامتی خود را (که از قبل مالک آن بودهاند) به دست میآورند. حتی وقتی ایده آلترین درمان را ارائه داده باشم، چیزی بهتر از سلامتی قبلی به آنها ارائه نشده است. بیماران من از اینکه بیمار خطاب شوند و مرزی به اسم بیماری بین آنها و دیگری حائل شود هم شک ندارم خوششان نمیآید. به همین خاطر ترجیح میدهم که آنها را مراجع یا مشتری خطاب کنم!
هری کرل در کتابی به نام «بیماری» از رویکرد پزشکان نسبت به بیمار و بیماری انتقاد میکند:
«در آموزشهای پزشکی یا در عملی کردن این آموزشها جای یک چیز خالی است. در مورد تاثیری که بیماری بر زندگی فرد دارد در این آموزشها جایی وجود ندارد! نه در باره بیماری بلکه در باره فلسفه بیماری و نه در مورد چگونهها و بایدها بلکه پاسخ این سوال که نظرتان در مورد سلامتی وبیماری چیست؟ چرا بیماران گله دارند که مانند یک شی با آنها رفتار میشود؟
خیلی از دانشکدههای پزشکی رشته «علوم انسانی پزشکی» را جر دروس اختیاری خود قرار دادهاند ولی باید این مفاهیم قطره قطره وارد مطب پزشکان بشود.»
هری کرل به عنوان استاد فلسفه، نمیتواند تنها موقعیتی که در دانش پزشکی برای درمان بیماریاش به رسمیت شناخته شده است و اسم آن «بیمار» میباشد را پذیرا باشد. اطلاق عنوان «بیمار» نه تنها او را از آدمهای سالم بیرون جدا میکند، بلکه خندقی عظیم بین او و پزشکان ایجاد میکند که توانایی ارتباط عادی انسانی را با آنها غیرممکن میسازد.
چه دلایلی برای حس ناخوشایند نسبت به درمانگران وجود دارد؟
بیماری، بیمار را در موقعیت ضعف قرار میدهد: یکی از دلایل قدرت پزشکان که برای آنها قیمومیت ایجاد میکند، ضعف بیماران است! بیماری یک ضعف است و پزشک موثرترین فردی است که بر این ضعف تسلط دارد. موضعی که پزشک قرار دارد ذاتا، موقعیت قدرت و برتری است. حس ضعف میتواند باعث شود که پزشک را ناجی خود بدانید و برای او احترام قایل شوید یا اینکه برعکس از او به عنوان نهاد قدرت بدتان بیاید. درمانگر علت دردها و مشکلات شما نیست، ولی موقعیت برتر او که از منظر سلامتی وجود شما را ارزش گذاری میکند ممکن است باعث شود حس خوشایندی نسبت به این افراد نداشته باشیم.
اقتدار پزشکان گاهی نفرت انگیز است: فرهنگ غالب آموزش پزشکی، همیشه رعایت مرز «پزشک» و «بیمار» تاکید میکند. این مرز در بسیاری از جهات مفید است و به نفع بیماران هم تمام میشود. طبابت در ذات خود درجاتی از اتوریته (اقتدار) را دارد. در گذشته بیماران این اتوریته را قبول میکردند. ولی با تغییر مفاهیمی مثل حریم خصوصی، فردیت انسانها و همچنین رشد نامتوازن پاسخ علم پزشکی به خواستهای روزافزون سلامت جامعه، اتوریته پزشکان کمرنگتر شده است. اتونومی بیماران در واقع، به قیمت کاهش اتوریته درمانگران تمام شده است ولی کماکان بیماران مجبورند که این اتوریته را بپذیرند و این اجبار، باعث احساساتی مانند رشک و حسادت و حتی تنفر از موقعیت پزشک میشود.
پزشکان در درمان قطعی بسیاری از موارد ناتوانند: امید به زندگی به لطف دانش پزشکی افزایش چشمگیری داشته است وتوانسته بسیاری از بیماریهایی که قبلا به مرگ انسانها منجر میشد درمان کند. ولی در سالهای اخیر انتظارات از دانش پزشکی افزایش یافته است. بیماران وقتی میبینند که امراضی مانند سرطان، ایدز، ابولا و… هنوز قربانی میگیرند نسبت به دانش پزشکی بدبین میشوند. ضمنا پزشکی هنوز نتوانسته است برای بزرگترین و تاریخیترین بیماری بشری یعنی پیری و مرگ، طرح درمانی ارائه کند!
اخلاق پزشکی و اعتماد به آنها دچار تزلزل شده است: تنها مکانیسم قابل اجرا بر عملکرد پزشکان مکانیسمهای خود نظارتی است. به نظر میرسد با توجه به رقابتهای مالی و ضعف دانشکدهها در تربیت درمانگرانی با اخلاق و منش حرفهای که این مکانیسمهای خود نظارتی را اعمال کنند، بیاعتمادی نسبت به نهاد طبابت جامعه کاهش پیدا کرده است. از طرف دیگر بسیاری از نهادهای قدرت هم سعی در تضعیف موقعیت پزشکان به عنوان یک قشر متشکل مورد اعتماد جامعه دارند.
جامعه پزشکی و دشمنان آن
روزی یکی از مراجعینم – که دوست ندارم «بیمار» خطابش کنم – بعد از خاتمه درمانش بین شوخی و جد خطاب به من گفت که شما انسان دوست داشتنی هستید و اگر شغل شما دندانپزشک نبود، میتوانستیم دوستان خوبی برای هم باشیم و دوستم داشته باشد! شغل من برای او تداعی ناراحتی و درد بود و نمیتوانست بین من و شغلم تفکیک قایل شود. همچنین نمیتوانست بین تداعی درمانگر و درد با همدیگر تمایز قایل شود!
جامعه پزشکی دقیقا چنین وضعیتی دارد. شاید شغل ما بسیار مورد اقبالتر از شغل جلادی باشد که در جهت و با نیت اصلاح جامعه چهارپایه را از زیر پای یک قاتل محکوم به اعدام میکشد! ولی به تناسب خود باید بپذیریم که ما از درد و رنج بیمارانمان پول در میاوریم و صاحب خانه و ماشین و عزت و احترام و… میشویم. هرچند که ما درد و رنج بیماران را درمان میکنیم و باید محبوب قلبها باشیم ولی همین روش کسب و کار ما حساسیت زاست. حساسیتی که نسبت به جامعه پزشکی وجود دارد به طوری که خیلی سریع نسبت به تمام اجزای اینجامعه هجمه و حمله در جامعه شکل میگیرد از نوع اعتبار سقراط در جامعه آتن آن روزگار است. علیرغم اینکه سقراط هرگز در طول حیاتش به عنوان استاد پولی از شاگردانش دریافت نکرد و علیرغم اینکه شخصیتی محبوب بود و مصلح و منتقد ناراستیهای جامعه زمان خود بود، به سبب تفاوت و برتری، در رای گیری نخبگان آتن، حکم مرگش صادر شد! از سوی دیگر در کشور ما چون به علت غربال کنکور به طور معمول جامعه پزشکی را افراد نخبه جامعه شکل میدهند، حسادت به نخبگانی که از قضا آس و پاس هم نیستند و اجباری در تن دادن به مقتضیات جامعه ندارند، امری غیر قابل انتظار نیست! اشتباهات و تقصانهای این قشر از این رو بزرگنمایی شده و بیشتر روی آنها تاکید میشود.
جامعه ما به دلیل پاره ای از ناکامی های اجتماعی، اقتصادی و شاید سیاسی، گرفتار خشم فروخورده ای شده است.اختلاف طبقاتی، تحصیل کردگان بیکار، افت توان اقتصادی قشر متوسط جامعه و … باعث شده است که از هر فرصتی برای نشان دادن این خشم و نارضایتی استفاده شود. فقدان مجاری طبیعی برای ابراز نارضایتی ها، باعث انباشت خواسته ها، تبدیل آن ها به خشم و فوران آن ها به صورت فجایع بزرگ می شود.
از طرف دیگر نخبه ستیزی یکی از مشخصات جوامعی از جنس ماست. جامعه ما به سوژههای پوپولیستی عادت دارد و پزشکان و روش آکادمیک و مبتنی بر شواهد آنها فرسنگها از گفتمان پوپولیستی فاصله دارد. از این رو درک گفتمان محطاتانه، محافظه کارانه و مستند بر شواهد پزشکان برای جامعهای که به گفتمان توده محور، بر پایه احساسات و تهییج عمومی و در یک کلام «حرف مفت» عادت کرده است، دشوار و گاهی ناممکن است. از این رو این قشر که نگرشی بر اساس علوم تجربی را به سایر موارد در جامعه تعمیم میدهند به نظر عوام افرادی عجیب، غیر قابل درک، خودخواه، خودمحور و حتی نادان میرسند. امروزه با تعمیم یافتن گفتمان آکادمیک محور در سایر ارکان جامعه، انتظار میرود دیدگاهی که جامعه پزشکی را تافته جدابافته میبیند، کمرنگتر شود و بقیه جامعه نسبت به پزشکان همدلی بیشتری نشان دهند.
اما از طرف دیگر جامعه پزشکی هم شاید نتوانسته اند اعتماد جامعه را به خود تداوم ببخشند.تربیت تک بعدی آکادمیک، معیارهای ورود غیراصولی باعث راهیابی تعدادی افراد به این رشته شده است که شاید، صلاحیت حضور در این جایگاه را ندارند! فقدان یک ارگان صنفی منسجم ،غیردولتی، خوداصلاحگر و قاطع در برابر تخطی اخلاقی اعضا، باعث شده است که پزشکان خود را آماج حملات سازماندهی شده تلقی کنند، از طرف دیگر اعضایی از جامعه پزشکی که خلاف اخلاق حرفه ای و قوانین عمل می کنند، خود را در حاشیه امن ببینند.
اما پایبندی به اخلاقیات و پیاده کردن دقیق کدهای اخلاق پزشکی میتواند کلید محبوبیت جامعه پزشکی در زمان حال و آینده باشد! سنت حکمت طبیب در جامعه ما سرمایه و پشتوانه اعتبار و محبوبیت جامعه پزشکی ما محسوب میشود و که نباید اجازه داد مفت از دست برود! جامعه پزشکی به مقبولیت و اعتبار در نزد کل جامعه نیاز اساسی دارد. اعتبار پزشکان بیش از پزشکان حتی به نفع بیماران است. برای حفظ اعتبار، مهمترین اقدام، جلوگیری از خدشه دار شدن اخلاقیات حرفه و نزولشان حرفهای و اخلاقی درمانگران در پیشگاه افراد جامعه است.
دکتر علی مرسلی
جراح – دندانپزشک – متخصص درمان ریشه – برد تخصصی اندودانتیک
http://drmorsali.com/doctors-and-murderes/