86

تاثير عزت نفس(خودکارآمدی) و راهبردهای مقابله با استرس لازاروس درمیان دانشجويان

افکاری





مقدمه:
از آنجایی عصر حاضر را ((دوران اضطراب و استرس)) نامیده اند پیچیدگی های جاری جامعه ی بشری، سرعت تغییرات و بی توجهی نسبت به زمینه های مذهبی و ایدئولوژیک و نظام های اجتماعی و عاطفی خانواده برای افراد و اجتماع بشری تضادها، تعارض ها و اضطراب های جدیدی را بوجود آورده است. استفاده از شیوه های درمانی موثر و کارآمد ضروری می باشد . پیچیده شدن تمدن بشر و ارتباطات اجتماعی استرس های تازه ای را نیز پدید آورده است که مقابله با آنها برای هر فردی لازم و ضروری است (پاول، انزایت، ترجمه توزنده جانی، 1376) .

استرس سالیان متمادی است که موضوع مورد بحث مباحث فیزیولوژیکی و روانشناسی بوده است، اما نکته ی قابل توجه اینجاست که واژه ی استرس بطور دقیق و واضح تعریف نشده و یا بیش از حد مورد استفاده ی تعبیر خاص هر فرد قرار گرفته است و در واقع هر فرد تعبیر به خصوص و منحصر بفردی نسبت به این موضوع دارد.(دیویسون، نیل و کرینگ، ترجمه دهستانی،1383 )
مفهوم مقابله در سال 1966 توسط لازاروس معرفی شد و از آن پس شیوه ی مقابله افراد با مشکلاتشان مورد بررسی قرار گرفت و ابزارهایی برای اندازه گیری آن، تهیه شدند. مقابله شامل ابعاد شناختی، رفتاری، عاطفی است و می تواند همراه با حل مشکل یا سازگاری با مشکل بدون ارائه ی راه حل انجام شود (سارافینو ، ترجمه داوری، 1386).
نظریه پردازان شناختی اعتقاد دارند که رویدادهای عامل و مشکلات عامل استرس زا بودن آنها نیست بلکه تعبیر و تفسیر فرد از این رویدادهاست که ممکن است منجر به این مشکلات گردد. نظریه های روان شناختی عمدتاً بعنوان یک رویکرد درمانی و توضیح برای استرس ارائه شدند، نظریه های شناختی بطور کلی می گویند که استرس در پی ارزیابی غلط یا درست موقعیتی که موجب احساس تنش در شخص میشود تداوم می یابد.
مفهوم مقابله در سال 1966 توسط لازاروس معرفی شد و از آن پس شیوه ی مقابله افراد با مشکلاتشان مورد بررسی قرار گرفت و ابزارهایی برای اندازه گیری آن، تهیه شدند. مقابله شامل ابعاد شناختی، رفتاری، عاطفی است و می تواند همراه با حل مشکل یا سازگاری با مشکل بدون ارائه ی راه حل انجام شود (سارافینو ، ترجمه داوری، 1386).
رویدادها یا موقعیت هایی که مولّد استرس هستند، بعنوان عوامل استرس زا شناخته می شوند. برخی از عوامل استرس زا برای بسیاری از افراد آشفته کننده هستند و در صورت رخ دادن افراد زیادی را تحت استرس قرار می دهند. تغییرات محیطی مثالی از این عوامل استرس زاست که موجب احساس فشار زیاد و تحریک شدگی بیش از حد می شوند. محیط های بسیار گرم و پر حرارت، محیط های پر سر و صدا، محیط های آلوده ای که از آنها خاک می بارد، محیط های بسیار شلوغ و پر ازدحام از جمله این محیط ها و عوامل هستند. موقعیت های دیگری نیز وجود دارند که برای بعضی از افراد استرس زا هستند ولی برای برخی دیگر این طور نیست. (برورر، ترجمه زهراکار، 1390)
یکی از مهم ترین نیازهای انسان که او را در برابر اضطراب و رویدادهای فشار زا محافظت می نماید، عزّت نفس است، مفهومی است که در دهه های اخیر بیش از گذشته مورد توجه روان شناسان قرار گرفته است.
عزّت نفس که چهارمین نیاز از سلسله مراتب نیازهای مزلو است به انسان اعتماد و استقلال می بخشد.( فریسون،1997)
با توجه به اهمیت عزّت نفس و نقش آن در جنبه های مختلف زندگی ضرورت دارد برنامه های آموزشی ارتقای سلامت روان و مهارت های اجتماعی، با تأکید بر افزایش عزّت نفس انجام شود.(بی،2000)
عزّت نفس واژه ای است که در محاوره های عمومی و روان شناسی کاربرد بسیار گسترده ای دارد و به احساس فرد نسبت به ارزشمندی و تأئید او نسبت به خودش مربوط است.(بلاسکویچ و توماکا،1991)
پر کاربردترین تعریف از عزّت نفس تعریفی است که روزنبرگ در سال 1965 ارائه کرده است:
" نگرش مطلوب و نامطلوب نسبت به خود"( به نقل از جان و مک آرتور،2004)
بنابر این احساس ارزشمندی بر تمام جوانب زندگی افراد و همچنین نگرش آنها نسبت به توانائی هایشان تاثیر دارد.
عزّت نفس و خود ارزشمندی از اساسی ترین عوامل در رشد مطلوب شخصیت فرد است. برخورداری از اداره و اعتماد بنفس قوی، قدرت تصمیم گیری، ابتکار، خلاقیت و نوآوری، سلامت فکری و بهداشت روانی رابطه مستقیمی با میزان چگونگی عزّت نفس احساس خود ارزشمندی دارد. امروزه در اصلاح و درمان بسیاری از اختلالات شخصیتی و رفتاری از قبیل کم رویی، گوشه گیری و لج بازی، ارزیابی و پرورش احساس عزّت نفس، تقویت اعتماد به نفس، مهارت های فردی و اجتماعی، بعنوان اولین گام یا مهم ترین گام مورد توجه قرار می گیرد.(بیابانگرد،1373)
روش شناختی- رفتاری بندورا برای افزایش خودکارآمدی بر4 اصل استوار است؛
1) مواجه کردن افراد با تجربه های موفقیت آمیز از طریق ترتیب دادن هدف های دست یافتنی، موفقیّت عملکرد را افزایش میدهد.
2) مواجه کردن افراد با الگوهای مناسبی که در یک زمینه خاصی موفق هستند، تجربه های موفق جانشینی را بهبود می بخشد.
3) قانع سازی کلامی، افراد را به این باور می رساند که توانائی عملکرد موفقیت آمیز دارند.
4) "تعدیل کردن برانگیختگی فیزیولوژیکی از طریق رژیم غذایی مناسب،کاهش تنیدگی و برنامه ورزشی، توانائی کنار آمدن با مسائل را افزایش می دهد."(شولتس و شولتس،1381)
بندورا (1997)، خودکارآمدی را باور راسخ فرد مبنی بر این که می تواند یک رفتار خاص لازم برای دستیابی به نتیجه مورد نظر را با موفقیت انجام دهد،تعریف می کند.
محققان دریافتند که خودکارآمدی با دامنه گسترده ای از مسائل بالینی، از جمله فوبی، وابستگی مواد، مهارت های اجتماعی،افسردگی،جرأتمندی و تنیدگی و .... مربوط است.(پاجارس،1997)
بندورا(1997) موفقیّت در عملکرد را باعث افزایش خودکارآمدی می داند.
مارتین و براولی (2002)؛ هم در پژوهش خود دریافتند که خودکارآمدی مقدار قابل توجهی از عزّت نفس عمومی و جسمی را تبیین می کند.
برخی تصور می کنند خودپنداره و عزّت نفس یکی می باشد امّا تفاوت اصلی آنها در این موضوع می باشد که: خودپنداره؛ مجموعه ویژگی هایی است که فرد برای توصیف خویشتن به کار می برد. مثلاً ممکن است یک فرد خودش را یک فوتبالیست خوب، علاقمند به داستان های عمومی بداند که این دو محتوای خود پنداره را تشکیل می دهند. در حالی که عزّت نفس نقش ارزشی است که اطلاعات درون خودپنداره، برای فرد وارد و از اعتقادات فرد در مورد تمام ویژگی هائی که در او هست ناشی می شود.
عزّت نفس هر فرد براساس ترکیبی از اطلاعات عینی در مورد خودش و ارزش های ذهنی که برای آن اطلاعات قائل است بنا نهاده می شود.
در تحقیق های ولبورن، کانل، اسکینر(1989)؛ هم به اثر کنترل با عزت نفس در دانشجویان اشاره شده است.
در این نظریه ها هم دیده می شود که تأکید بیشتر بر اهمیت معنائی است که مردم بر رخدادها می دهند و طرز نگرش افراد است که می تواند رفتار را بیشتر تحت تاثیر قرار دهد، تا مشاهده ی واقعی رخدادها به تنهایی(رینزستن،2001)
پژوهش ها نشان داده اند که بین عزّت نفس بالا و ویژگی شخصیتی در افراد رابطه وجود دارد. افرادی که عزّت نفس بالایی دارند دارای ویژگی هایی چون پختگی روانی، ثبات، واقع گرایی، آرامش، توانایی بالا در تحمل ناکامی و شکست می باشند. در حالی که افرادی که عزّت نفس پائین دارند از چنین ویژگی هائی برخوردار نیستند.( هال و رو،1991)
گلاسر(2008) بیان می دارد: افراد برای برخورداری از احساسات بهتری نسبت به خود و زندگی پذیرای مسئولیت باشند. براساس نظریه انتخاب، هر موجود آدمی از 5نیاز اساسی برخوردار است که عبارتند از:
1-تعلق خاطر و رغبت اجتماعی، 2- پیشرفت و قدرت 3- آزادی 4- تفریح 5- نیاز به بقا؛ براساس همین نظریه هر فردی، زمانی می تواند احساس توانمندی و اعتماد و احترام به خویشتن و در نهایت احساس شادمانی کند که بتواند نیازهای اساسی خود را بطور مؤثر بر آورده سازد و باور کند که سررشته امور زندگی اش در دست خودش است و خود می تواند شرایط بهتری برای خود فراهم سازد.
میکولینز و نازین(1998)، هم از مطالعه بر روی دانشجویان نتیجه می گیرند، اشخاصی که بطور بدی درباره خودشان فکر می کنند بد عمل می کنند و این عمل سبب پائین آمدن عزت نفس شان می شود.
بلگراو،جانسون و کاری(1992،نقل از شولتز،1378)، نیز در تحقیقاتی مشابه به نتایج یکسانی دست سافتند.
سلیگمن(1990)، نیز در پژوهش خود با دانشجویان دوره لیسانس نتیجه می گیرد که افراد دارای سبک تبیینی بدبینانه شکست ها را درونی کردند. تحقیقات متیود (2004)،نشان داده است که اگرچه دو جنس،در تعداد وقایع استرس زای تجربه شده تفاوتی نداشتند،زنان نسبت به مردان،وقایع زندگی را منفی تر و غیر قابل کنترل تر ارزیابی کرده اند.علاوه بر این،زنان در مقایسه با مردان در سبک های مقابله اجتنابی،هیجان مدار و اختلالات روانشناختی و نشانه های بیماری های جسمی،نمرات بالاتری بدست آوردند.به عبارتی دیگر،زنان در مقایسه با مردان،نمرات هیجانی بالاتری نشان دادند. (خانی ،1390)
بررسی ها نشان داده اند که چنانچه نوجوانان به راهبردهای مقابله ای کارآمد مجهز نباشند و توانایی کمی برای درک هیجان های خود و دیگران داشته باشند در برخورد با فشارها و بحران های نوجوانی توان کمتری خواهند داشت و مشکلات رفتاری بیشتری را به صورت پرخاشگری،افسردگی و اضطراب نشان خواهند داد.(الگار،آرلت و گراوز، 2003 ؛ نقل از خانی ، 1390).
مطالعات ولز (2000) ، نشان میدهد که اختلالات روانشناختی هنگامی که راهبردهای مقابله ای ناسازگار مثل تفکر درجاماندگی،اجتناب و سرکوبی فکر اصلاح خود باورهای ناکارآمد را با شکست مواجه می سازد تداوم می یابند و باعث می شوند که اطلاعات منفی در مورد خود افزایش یابند(خانی ، 1390)
نظریه های موجود در رابطه با عزّت نفس:

-نظریه ی مید
کوپر اسمیت (1967) درباره ی نظریه مید می گوید «او به عنوان جامعه شناس توجه اش به فرآیندی بود که در اثر آن فرد عضو سازگار اجتماع خودش می شود. مید نتیجه می گیرد که در جریان این فرآیند فرد ایده ها و نگرش های ابراز شده توسط افراد مهم زندگی اش را درونی می نماید. اعمال و نگرش های آنها را مشاهده می کند و آنها را اغلب بدون شناخت پذیرش و مثل اینکه از آن خویش می دارد. او نگرش خودش را کسب می کند که با نگرش هایی که افراد مهم در زندگی او ابراز کرده اند هماهنگ است و با درونی کردن واکنش دیگران نسبت به خودش آن گونه که آنان برای او ارزش قائل اند برای خودش ارزش قائل می شود». و خودش را تا حدی که آنها او را طرد کرده نادیده گرفته و باور می کند چیزهایی را که دیگران به او نسبت می دهند.
از گفته های مید می توان نتیجه گرفت که عزّت نفس تا حدی از ارزیابی منعکس شده دیگران ناشی می شود.
-نظریه ی کولی
گی ریشه (1989) درباره ی نظریه کولی می نویسد: «او همانند مید از دید جامعه شناسی به فرد نگاه می کند و نقش محیط را بسیار مهم می داند. او خود را جنبه ی اجتماعی شخصیت توصیف می کند. و در بحث مفهوم خود بیان می نماید که اصولاً خود و جامعه دو پدیده همانند هستند که در یک ارتباط متقابل شکل می گیرند."
آگاهی شخصی از خودش بازتاب افکار دیگران است.
- نظریه ی روزنبرگ
پترسون (1977) درباره ی نظریه ی روزنبرگ می گوید او با ابراز موضعی شبیه جیمز فرض می کنند که فرآیند قضاوت فرد درباره ارزش خود را می توان طی سه گام مورد تحلیل قرار داد.
اول، خرد ابعادی را که بر اساس آن درباره ی خود قضاوت می نماید انتخاب می نماید.
(مثلاً قضاوت در مورد یک توانایی ورزشی یا تحصیلی)
دوم: فرد خودش را در این ابعاد ارزیابی می نماید.
(مثلاً من یک ورزشکار بد و یا دانش آموز ضعیف هستم).
سوم: اینکه فرد این ارزیابی را بر حسب ارزش خود تفسیر می نماید. (مثلاً من یک ورزشکار و یا دانش آموز ضعیف هستم اما با وجود این یک انسان ارزشمند هستم).
کوپر اسمیت (1967) در این باره می گوید: روزنبرگ مطالعات وسیعی در مورد پیشایندهای عزت نفس انجام داده است.
تحقیق او گامی مهم در روشن کردن بسیاری از شرایط اجتماعی همراه با افزایش یا کاهش عزت نفس نشان می دهد اطلاعات او از یک مطالعه ارزیابی که بر روی بیش از 5000 دانش آموز دبیرستانی انجام شد به دست آمده است.
- نظریه ی هورنای
در ارتباط با نظریه ی هورنای کوپراسمیت(1996) می نویسد:هورنای (1952-1965) نیز به فزاینده بین فردی و طرق دور کردن احساس خود تحقیری تاکید دارد. او فهرستی از عوامل گوناگون که احساس بی پناهی و انزوا را ایجاد می نماید به دست می دهد و معتقدات اضطراب اساسی، منبع عمده ناشادمانی و کاهش کارآمدی شخصی می باشد.
کوپراسمیت(1967) در این باره می نویسد: شرایطی را که هورنای برای ایجاد اضطراب نام می برد و معتقد است این شرایط احتمالاً موجب اضطراب می شوند عبارت می داند از:
تسلط، بی تفاوتی، فقدان احترام، توهین، فقدان نخستین، فقدان گرامی، انزوا و تبعیض. او بیان می دارد اگر چه فهرست عوامل ویژه ممکن است انتهایی نداشته باشد اما پیشامد مشترک تمام این شرایط اختلال در روابط بین کودک و والدین است که عموماً با خودمداری والدین صورت می گیرد.
هورنای در بحث دفاع در مقابل احساس اضطراب بر عزت نفس تاکید می کند. اما در مورد دفاع ها می گوید که یک روش رویایی با اضطراب تشکیل تصویر آرمانی از ظرافتهای افراد است. در واقع فرد برای غلبه بر اضطراب باید عزت نفس، خود را تقویت نماید و برای تقویت عزت نفس باید تصویر آرمانی بسازد.
این تصویر آرمانی بهردلیل عالی و بلند پایه بودن اثر تقویت و عزت نفس را دارد.
اما چنانچه این تصویر آرمانی غیر واقع بینانه باشد و به آن نرسد منجر به نارضایتی
می شود.
- نظریه راجرز
راجرز در نظریه ی خویش درباره ی مفهوم خود و خود ایده آل عقیده ای مشابه عقیده ی جیمز دارد پترسون (1977) معتقد است تفاوت جیمز و راجرز در آن است که جیمز توجه اش نسبت به واقعی و خود آرمانی و راجرز توجه اش به ناهماهنگی خودهای واقعی و خودآرمانی به عنوان تعیین کننده عزت نفس است.
به نظر راجرز هر چه ناهماهنگی بین خودهای واقعی و آرمانی بیشتر باشد عزت نفس کمتر و میزان ناسازگاریی بیشتر خواهد بود.
کوپر اسمیت (1967) در این باره می گوید:
راجرز در مورد منشأ عزت نفس مستقیماً صحبت نکرده ولی بحث او در مورد شرایطی که خویشتن پذیری را تسهیل و تعارض را کاهش می دهد در شناخت ما از آن موضوع سهم است.
راجرز مفروض می دارد که تمام افراد خودانگاره ای از خود شکل می دهند که به حفظ سازگاری به دنیای خارج کمک می نماید. چون این خوانگاره در اثر تعادل یا محیط رشد می کند، قضاوت ها ، ترجیحات و کمبودهای موقعیت خانوادگی و اجتماعی خاص را منعکس می کند راجرز اثرات مهلک محیط هایی را که در مورد فرد به عنوان یک موجود بد قضاوت می نمایند را نشان می دهد این قضاوت های تند و خرد کننده فرا را از پذیرش خود باز می دارد و بدین سان می تواند باعث رنجش شده و با تهدید ارزشمندی و شایستگی او اثر تخریبی داشته باشد.
وی (راجرز) معتقد است یک جو آسان گیرد. بیان آرزو و عقاید و عاطفه را ممکن ساخته و به مقایسه ها و ارزشیابی تند مکرر متوسل نمی شود خرد را قادر به شناخت و خویشتن پذیری می کند.
شاملو (1368) می نویسد: بنابراین می توان گفت بر اساس نظریه ی راجرز احساس عزت نفس در اثر نیاز به نظر مثبت به وجود می آید.
پروین (1372) در این باره می گوید البته به دلیل تجربیات گذشته در مورد توجه مثبت مشروط ممکن است مواردی که عزت نفس را تهدید می کند انکار یا تحریف شود نتیجه حالتی از ناهمخوانی است که در آن اضطراب و عدم انعطافی را تجربه می کنیم که با نحوه تثبیت شده ای از ادراک و تجربه همراه است.
پاپ (1988) ابراز می دارد به طور کلی عزت نفس بالا یعنی داشتن نظر مثبت خود، فردی که عزت نفس بالایی دارد بطور واقع بینانه به نقایص و کمبودهای خود توجه کرده اما نسبت به آنها حساسیت شدید ندارد.
چنین فردی خود را به نحو مثبت ارزیابی نموده و احساس خوبی در مورد نقاط قوت خود دارد معنای احساس رضایت از ویژگی های خود این است که فرد به هیچ وجه تمایل به متفاوت بودن ندارد. بر عکس یک فرد مطمئن از خود برای بهبود نقاط ضعیفش تلاش زیادی می نماید.













منابع و مآخذ:
- آراس، آلن؛ روان شناسی شخصیت نظریه ها و فرآیندها؛ترجمه سیاوش جمالفر، انتشارات نشر روان: 1375.
- بیابانگرد، اسماعیل(1373).روشهای افزایش عزت نفس در کودکان و نوجوانان. تهران: انتشارات انجمن اولیاء و مربیان.
- برورر، سارا (1390). درمان استرس در دوازده هفته، راهنمایی آسان برای زندگی بدون استرس، مترجم دکتر کیانوش زهراکار، تهران: انتشارات روان.
- ترور. ج. پاول، سیمون. ج. انرایت. (1376). کنترل اضطراب و ترس. مترجمان: حسن توزنده جانی، نسرین کمال پور، نیشابور: انتشارات دانشگاه آزاد.
- پروین، لارنس؛ روانشناسی شخصیت؛ ترجمه محمدجعفر جوادی و پروین کدیور، موسس خدمات فرهنگی رسا:1372.
- حقیقی، جمال؛ موسوی، محمد؛ مهرابی زاده، هنرمند،مهناز و شبلیده، کیومرث(1385). بررسی تأثیرات آموزش و مهارت های زندگی بر سلامت روانی و عزت نفس دانش آموزان دختر سال اول مقطع متوسطه. مجله علوم تربیتی و روان شناسی، سال سیزدهم، شماره 8،صص 61-78
- خانی، سیمین دخت (1390). ساخت و هنجاریابی پرسشنامه راهبردهای کنارآمدن دانشجویان با استرس. فصلنامه ی اندیشه های تازه در علوم تربیتی، سال ششم، شماره 2، بهار 90.
- شاملو، سعید؛بهداشت روانی؛ انتشارات رشد:1369.
- شولتز، دوان و سیدنی،الن(1378). نظریه های شخصیت و ترجمه یحیی سید محمد. تهران: نشر هما.
- شولتس،دوان شولتس، سیدنی، الن(1381). نظریه شخصیت ، ترجمه یحیی سید محمدی. تهران: انتشارات روان.
- داوری، رحیم (1386)، رابطه ی خلاقیت و هوش هیجانی، با سبک های کنارآمدن با استرس، فصلنامه اندیشه و رفتار، دوره ی دوم، شماره ی 6، زمستان 1386، صفحه ی 49-62.
- دیویدسون، نیل و کرینگ (1383). آسیب شناسی روانی 1، ترجمه ی دکتر مهدی دهستانی، تهران: انتشارات موسسه ی نشر ویرایش.
- کریمی، یوسف؛ روان شناسی شخصیت؛انتشارات نشر ویرایش:1376.
- Blascovich, J and Tomaka, J(1990).,Measure of self steem.In J.p. Robinson ,P, r. shaver and L. s. wrights man(Eds).Measure of personality and social psychology attitude .Vol 1.

John, D and chaterien. T. mac.Arture(2004). Research Net work on socie economic status and health self steem.
Hal, L and Row, J(1991). Journal of educational psychology and psychological obstoacts vol82. No :9.
-Glasser, W and Glasser, C(2008). Eight lessons for a happier marriage. New York.

-Lyness, D. A.(2001)''How can kids health: Teens Health. April9 cited 2002 wensday 2.

-Mikulincer, M. and Nazin, B.(1998)'' causal attribution. Cognitnve inter ference, and the generalization of Learned helpness''.Journal of personality and social psychology. Vol, 155, Pp470-478.

-Reinerston. D? on,(2000).''Try to understand the difference Between good and Bad filures 8Industry Trend or event)'' New yaork.

Seligman, M.E.P.(1990). Learned optimism. New york: K nopf.-

-Wellborn, J. G. Connell, J.P., and skinner ,E (1989).Students? perception of control Ouestionnaire. University of Rochester.

-Bandura ,A, 91997). Self efficacy: the exercise of control. New york: free man.

Bee, H . L.(2000).The developing child.9 th ed. Ally and Bacon.-

-Frie son, T. C. (1997). Relationship Between hope and self steem in renal Transplant Recipients Transplantation. Proceding ,29, 3V39-374.

Martin ,K.A., and Brawley .L.R.(2002).self- handicapping in physical achievement settings. The contributions . Of self- efficacy. Self and Indentity,1,337-351.
Pajares,f.(1997).current disorder in self-efficacy research.In M Maehr and P.R.pintrich(Eds.),advances in Motivation and Achivement 10,1-49 Greenwich, ct: Jal press

پست های اخیر از زهراافکاری :
رنگ خود را انتخاب کنید
تنظیمات قالب