پس از اينكه فرد متوجه بيماري و مشكلش شد فرصت بسيار خوبي است كه او را تحريك كنيم بر مشكلش چيره شود. فرد معتاد معمولا پس از مدتي درك ميكند كه اعتياد باعث نابودي تدريجي زندگياش ميشود اما از آنجا كه اراده در چنين افرادي ضعيف است نميتواند مواد مخدر را به راحتي كنار بگذارد. در چنين شرايطي اين، وظيفه خانواده و اطرافيان است كه انگيزه لازم را براي او ايجاد كنند. براي اين كار بايد از كسي يا چيزي شروع كنيم كه براي فرد مبتلا ارزش معنوي بيشتري دارد. اگر فرد معتاد علاقه خاصي به يكي از اعضاي خانواده مثلا فرزندش دارد ميتوان از او براي تحريك احساسات پدرش البته در جهت مثبت استفاده كرد. جملات كودكانهاي مانند «دوستام به خاطر تو ديگه با من بازي نميكنند» يا «بابا من دوست دارم وقتي عروس ميشم تو زنده باشي» ميتوانند احساسات هر پدر يا مادري را - اگر كوچكترين نشاني از عاطفه در او باقيمانده باشد - جريحهدار كنند. در مورد پسرهاي جوانتر هم از آنجا كه معمولا مادرشان را خيلي دوست دارند اگر پدر، او را متوجه كند كه مادرش بسيار نگرانش است و به خاطر درد و رنج او روز به روز پيرتر و شكستهتر ميشود ممكن است انگيزه خوبي براي وي ايجاد شود.
خانواده بايد به يك نكته بسيار مهم نيز توجه كند كه تمام اين حرفها و درددلها نبايد حالت كنايه و سركوفت به خود بگيرد، بايد بسيار صادقانه بيان شود و به قول معروف از دل برايد تا بر دل نشيند. نكته ديگر اينكه معمولا تكرار يك پيشنهاد، انتقاد و يا درخواست از اهميت آن ميكاهد و نتيجهاش اين ميشود كه يا براي شنونده عادي شده و آن را پشت گوش مياندازد و يا او را عصبي و بيحوصله ميكند.